نمایشی است پر از احساس.
شادی و خوشی ما، نوای دلپذیر هجران، رحم مادران ما ، کاشانه های ملال آور که در آن جامهء مناسب ، برای این کمدی را می پوشیم.
بینندهء اعمال ما ، خداست که دقیق و موشکافانه ناظر و ناقد بازی تمام ماست.
گروهایمان ، که بدنهایمان را از کنجکاوی خورشید به دور می دارند ، پرده هایی هستند که در پایان نمایش کشیده می شوند. وبدین سان ، ما با بازی خویش به پایان زندگی نزدیک می شویم. وتنها چیزی که جدی است ، مرگ است که اصلا بازی نیست.
((سر والتر دالی))
پ.ن: اومدم بندر و از دانشگاه و درس دور شدم ( آخیییششش) .
با چنتا از دوستان تصمیم گرفتیم به بررسی آثار شکسپیر بپردازیم ، اگه کسی خواست به گروه پژوهشی ما بپیونده علام کنه خوشحال میشیم .
سلام دوستم
تبریک
حالا چی کارا کردی برا ویلیام؟
کارای خوبی کردم. تازه فهمیدم ویلیام کیه!
تحقیقت و توی وب بزار
سلام...
سلام من تازه وبلاگم رو ساختم. میخوام با شما در بررسی آثار شکسپیر همکاری کنم.مطالب جالبی تو وبلاگت درج کرده بودی . قبلا تاتئر بازی می کردم ولی یک سال و نیمه که از صحنه و تاتئر دور شدم می خوام یواش یواش برگردم.
هوس کردم بهت سر بزنم!
خوبه سر بزن . بعد خودت هم به روز کنی منم هوس میکنم بهت سر بزنم