مفهوم شخصیت از دیدگاه شکسپیر (قسمت اول)

اتللو: طبیعت شرٌ 

در تراژدیهای شکسپیر همواره عنصر روان نبردی وجود دارد، که به گونه ای تجلی بیرون می یابد. 

از جمله بارزترین این اعمال نشان دادن شرٌ در حالات یک فرد شرور است. نمونهء این شخصیت، یاگو است که شخصیتی پیچیده دارد ، تماشاگران الیزابتی او را به عنوان طنز تلخ و غیر قابل مهار شناخته واساس این شرٌ را در عناد دیوانه وار وی با اتللو می دانند. 

وی به عقیدهء خود شکسپیر ، به اندازهء رنج و درد جهنم از اتللو متنفر است. یاگو نتیجهء این شرٌ را پیش بینی می کند. 

(در رحم زمان، حوادث زیادی وجود دارد که به وقوع خواهد پیوست)  

"اتللو، پردهءاول، صحنهء سوم" 

(واینک بر اهریمن و برشب است که این نوزاد ناهنجار را به روشنایی جهان بکشد)  

"اتللو، پردهءاول، صحنهء سوم" 

 

یاگو همچنان در حال تغییر شخصیت است تا بدین وسیله دیگران را بفریبد. او با این رویه ، اتللو را می فریبد و کاسیو و رودریگو را باظاهری آراسته و مهربان به سوی سرنوشت شومی سوق می دهد. تا جایی که وقتی یاگو درهنگام مستی به شخصیت واقعی خود بدل می شود، کاسیو می اندیشد این شراب است که برای لحظاتی او را بیخود ساخته.در حالی که ، خود یاگو بهتر به حل خویش واقف است. 

(بیا، بیا شراب مطلوب، موجودی آشنا و دوست داشتنی) 

"اتللو، پردهءدوم، صحنهء سوم"  

وی در حالی که به حرفهای دو پهلوی خود می خندد، به تفصیل حرف دل خود را می زند. 

(کیست که بگوید من نقش پستی را بازی می کنم و حال آنکه این اندرز که به او دادم، جوانمردانه وبی غلٌ وغش است) 

"اتللو، پردهءدوم، صحنهء سوم"  

(آه، خداوند دوزخ، هنگامی که اهریمنان سیاه ترین گناهان را تدارک می بینند،نخست آن را به رنگ آسمانی می آرایند) 

 

"اتللو، پردهءدوم، صحنهء سوم" 

یاگو بدون قرار گرفتن در ژستها و حرکاتی که معمول بازیگران شخصیت شروراست، به راحتی شرارت خود را به تماشاگران نشان می دهد و به نوعی آنان را شریک جرم خود می سازد. این گونه ارتباط برقرار کردن بازیگر باتماشاگر باعث نوعی تشویش و در عین حال ، توجه تماشاگر می شود. تماشاگران ، تاریکی خاصی را بر صحنه می یابند که همه را به غیر از یاگو می فریبد ویاگو همچون سگ سیاه ادمونتون دور آنها را به قتلی تحریک می کند. 

وتفسیر اتللو، آن گاه که از توطئه یا گو با خبر می شود،چنین است: 

(به پاهایش چشم می دوزم، ولی این هم افسانه ای بیش نیست. اگر شیطانی باشی، نمی توانمت کشت) 

"اتللو، پردهءپنجم، صحنهء دوم" 

اتللو می خواهد از قصد او باخبر شود، اما به هر تقدیر، وقتی شرارتی صورت گیرد دیگر دلیل آن مفهومی ندارد. 

(از من چیزی نپرسید،آنچه دانستی بود می دانید. از این پس، دیگر کلمه ای به زبان نخواهم آورد) 

 

"اتللو، پردهءپنجم، صحنهء دوم"  

عمل اتللو نشان دادن تقابل خیر و شرٌ است. حال آنکه رفتار یاگو بیشتر از جهت قدرت شرٌ قابل بررسی است. مخاطبان به این امید تماشاخانه را ترک نمی کنند که دیگر یاگویی وجود نخواهد داشت ، بلکه چیزی از ماهیت شرٌ برایشان آشکار می شود. 

ارسطو از شرٌ به عنوان امری ناقص و بیهوده و ناپایدار یاد می کند. حال آنکه از نگاه مسیحیت مسئله مهم تجسم این خصوصیت در غالب  یک واسطه است که می تواند شرٌ را فعال و پایدار سازد. یاگو هنوز زنده است و ما حتی آن را در کردار خشونت آمیز نژاد پرستان می توانیم ببینیم.