زندگی تکراری شده برام


توی این مدت فقط music  گوش میدم و راه میرم در طبیعت

(جوء بارونی، برفی و آفتابی هم برام فرقی نمی کنه) چون فقط راه رفتن آرومم میکنه.


حالا که زندگیم دایره شده،

دوست دارم باهاش بچرخم اما این بار خلاف جهت عقربه های ساعت

اونقدر بچرخم و بچرخم که برگردم به همون بابک اولیه

دوباره انتخاب کنم


دیگه خسته شدم هر روز بازیچه ی دست دیگران بشم

نمیدونم بعضی افراد وقتی باهام کار دارن میشن رفیق جونی آدم

اما... اما وقتی بهشون نیاز داری براشون یه غریبه ام



برای مدتی نیستم گوشیم هم خاموشه فقط توی ایام نوروز روشن میشه(اینم به خاطر خانواده ام هس) دوباره خاموش میشه دیگه معلوم نیست کی روشن بشه.


آدم نیاز داره مدتی با خودش باشه


فعلآ